میم ها
من آبدیده گشته به هر آب دیده ایدیگر اثر نمی کند این اشک بر دلم
تفتیده در تنور به رنگ و لعاب بد
این خاک سوخته نه به اشکی شود گلم
خاکم اگرچه ناب به گهوار اشک خفت
با نقش ناصواب دلم را نمود علم
این میم ها که در پی نقش ضمیر رفت
عمال اصلی اند بر این وضع کالعدم