در انگاره ی چونان کنون تو . . .

نباید باورت باشد که بی فکرند غیر از من
بیا درفکر خویش آزاد شو از فکر غیر از من
و آنگه می شکن از کف حصار تن
کمی پرواز باید
تا نشستن در کنار من
و من بال تو را می سوزم و خاکسترت بر باد می ریزم
تو این را عشق می دانی؟
و من این را دوباره پر در آوردن
ولی هین سقوط تو است در این دم
در انگاره ی چونان کنون تو




نظرات:




گزارش تخلف
بعدی