لعل لب خون چشیده ای ؟ هان

گفتند اگر برد ز یاد ات
یادش؛ بگریز زان زیادت
گفتی که سبب خدای سازد
مجنون مرا که سخت نازد
گویم بگذار و باز بگذر
این شیوه برای تو نسازد
ای عالم ناب عشق، دختر
با خنجر عشق می زنی سر؟
لعل لب خون چشیده ای ؟ هان
فریاد جنون سروده ای ؟ هان
این شطح نویسی ات مریض است
درمان به فراغ کرده ای ؟ هان
این واسطه را رفیق پندار
او کی بدریده پرده؟ زنهار
گر حرمت یار حرف باشد
این سخت ز خاره سخت باشد
با نیشتر حقیرِ عبدی
تردید نکن، ز هم نپاشد
ما حرمت عشق می شناسیم
کآن سرخط مشق می گذاریم
با ما نه سخن به تند راندن
نی نیش به جانمان نشاندن
نه تعنه زدن نه تنگ دیدن
ره را نشود ز ره بریدن
از تندی گفتمان بکاهید
هم سختی ره عسل شمارید
حق است به زوج رهنوردی
اما نه جنون و عشقبندی
این زوج نه! این همان یکی اند
آری سبب از خدای گیرند
تقوا بگزین به عشق ورزی
این است مرام عشق در زی




نظرات:




گزارش تخلف
بعدی