ودور مانده از خودش

نشسته بود پشت میز
خط و نقش و تر تمیز
می کشید ریز ریز
فضا پر از هیس و هیس
نشسته بود و مانده بود در خودش
در اینکه کیست؟
نشسته بود کار بود
زندگی روال بود
روی صندلی چو ترک اسب ترکمن
سوار بود
نشسته بود و در خودش
در پی جواب یک سوال بود
نشسته بود بی خیال روزگار
فارغ از فرود و اوج این دیار
و خیره سوی آن کلاغ و قار قار
نشسته بود و دور مانده از خودش
که که آمدم به این جهان چکار؟
خسته شد
دسته های صندلی کمک کنید
زنوان خسته
از توان خود توشه ای بیاورید
شانه ها فشار گر چه بی حد است
رد کنید
و خواستم زجا
و پاسخم همین و بس
برخیز
همتی...





نظرات:

سلام بر استاد
«طلوع» می‌گوید:
«سلام علیکم بر استاد ادب و هنر که همه خوبی ها را یک جا جمع کردی و ما را بی ادب و بی هنر کردی نمکی از کوه نمکت بر ما هم بریز»




گزارش تخلف
بعدی